امشب،آسمان....
چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۲، ۱۱:۲۵ ب.ظ
امشب آسمان هم تاب نیاورد.
.
.
.
.
.
.
گریست....بارید...تا بی صدا فریاد کند غمی را که خود،حدود چهارده قرن پیش به چشم دیده بود.
خورشید های بر نیزه...
ضجه های سوزناک...
اسیران خاکی...
موهای پریشان...
نگاه های مضطرب...
....
و در مقابل؛
هلهله و کف و دف و شادی....
آذین دروازه ساعات و ....
بزم شراب و ....
قرآن ناطق بر نیزه و ...
دردانه امیرالمونین و ...
و آن سینی کزایی..
اشک ها و ناله های تک ستاره ی سه ساله کرب و بلا....
و فاجعه ای که هر سال اسلام را طراوتی دوباره می بخشد و من..
و من امسال دلم نازک تر از همیشه است..
شاید به قد بلوری شکننده...
و شاید هم دل زنگار گرفته ام تاب مقاومت در برابر این همه مصیبت را ندارد!
نمی دانم هر چه هست این شیشه ی گلی ، گرفته ، آن هم بد جوری؛
+التماس دعا در این شب های به قول یه رفیقی بزرگ...
- ۹۲/۰۸/۲۲