دریادلان صف شکن...
هوا ابری شده امروز
پر از عطر گل یاسه
که قلب یک وطن امروز
پر از امواج احساسه
چِشا بارونیه خیسه
پر از غصه س پر شادی
که سوغاتیت ؛سفر کرده!
شده یک جَو عرفانی
عجیبه این تناقض ها
چشای خیس و یک لبخند؟!
شاید اعجاز یک بندِ
که واسه تو شده دس بند
تو خوابیدی با چشمایی
که نه بسته نه خسته بود
تو برگشتی عزیز دل
با دستایی که بسته بود
ببین با دستای بسته ت
چه موجی رو به پا کردی!
تو ای مرد دلیر جنگ
بازم ما رو صدا کردی
صدای تو پر از عشقه
پر از شوره پرِ احساس
نشونی شم یه دریا ، دل
که از عشق شما اینجاس
تو غواصی و می دونم
که خط ها رو تو می شکونی
تو راهت موندگاره و
تو دلهامون تو میمونی
حواست هست بابایی
درخت قامتش خم شد
نگاهش رو به تصویرت
دوای درد و مرهم شد
مامان اما با هر زنگی
به سرعت می پره از جا
دلش آروم نمی گیره
چه قدر لرزون این دستا
تو چشماش اشک هایی هست
که عمرش قد سی ساله
یه دنیا درد تنهایی
یه عالم آهه و ناله
وللی اون راضیه از تو
چشاش خیسه ، لبش خندون
عجیبه این تناقض ها
ولی نه توی این میدون
شاید حالا که برگشتی
دلش آروم شده باشه
میدونه ماهیِ نازش
یقینا تو بهش جاشه
- ۹۴/۰۳/۲۷