پادشاه غریب...
جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ق.ظ
آن ولی هست نه آنسوی افق...که میان همه ی مردم شهر...او همین جاست...همین نزدیکی است..
گل قالی هامان به قدومش چه طبیعی شده اند و چه عطری به هوا از قدمش برخاسته...
روز ها او .....میان همه ی مردم شهر...راه حق می رود آرام آرام...و میان نگه پر گنه مردم خواب آلوده..
چه غریب است امام
چه غریب است امام
چه غریب است امام
اگر از چشم بشر سو فراری شده است
اگر آن نور حقیقت ز نظر پنهان شد
تو بدان چشم تو را معیوب کرد
گنهی که تو بدان آه تاسف به لب گوهر دردانه نشاندی
تو که در لشکر او یار و کمک حال نماندی
تو همانی که ظهورش ز وجود تو شروع خواهدشد
تو همانی که اگر برگردی
تابش نور ظهورش روشنی بخش دو چشمان جهان خواهد شد
- ۹۴/۰۳/۱۵