دلم نیومد بعد یه مدتی اومدن و سرزدن به اینجا چیزی ننویسم.
چیزی نگم و آسه بیام و برم.
اصولا اهل چراغ خاموشی و ساکت بودن و این حرفا نیستم.
دلم نیومد نگم تسلیتی رو که تو گلوم گیر کرده.
بغضی رو که شاید خیلی نشه از پشت کلمه ها لمسش کرد..
خب وقتی درسای....مدرسه،نذارن بری جایی که دلت می خواد.
نذارن کاری رو بکنی که دلت می خواد.
نذارن چیزی رو ببینی که دلت می خواد.
می شه این؛
می شه این جوریا که وقتی دلت تنگِ محرم امام حسینت بود بشینی وَرِدلِ کتابات،شیمی و فیزیک و هندسه بخونی.
که شب اول محرمی خونه نشین باشی.
به جای صدای نوحه تو خونت سکوت باشه و سکوت.
خداییش با این همه بی معرفتی ، نگفتن تسلیت دیگه غیر قابل تحمله واقعا...!
خب دله دیگه دست خودمم نیس که...
++امیدوارم شبای دیگه آقا منو تو مراسمش راه بده بلکه این دل بی قرار یه کمی آروم بگیره.
اولین روز از روز های یاد آور حماسه بی بدیل حسینی تسلیت باد...
از اون قدیما..از همون زمان بچگی ازهمون روزایی که سیب زمینی رو می گفتم "دیب دمینی" و "روسری رو سورَری"،از همون موقع ها که یادم میاد،عید غدیر فرق داشته برام.یه فرق بزرگ با همه ی عیدای دیگه.
اصن یه جور خاصی.شاید خاصّیش به خاطر خاصیتش بوده یا شایدم به خاطر خاصیتم.به خاطر اینکه سیدم و جزو خانواده ی سادات....
هرسال عیدُ که با همه ی سختی های شیرینش می گذرونم مجبورم تا سال دیگه برای برگشت دوباره اش صبر کنم و همین طور دعا برای ثابت موندن جمع شیش نفرمون....
برای پوشیدن لباسای سبز تو روز عید.
برای عیدی گرفتن پولایی که اونام سبز بود.
نمی دونم ولی هرچی که هس این عید غدیر همیشه برام بزرگ بوده.شاید چون اتفاق این روزم بزرگه چون اگه بخوای بزرگای دینتو از خودت راضی نگه داری باید برسی به عظمت بزرگ این روز.
هر سال عید که میشه وقتی دیگه نمی ذارن از نماز صبح به این ور بخوابی و تو یواشی تو اتاقت زیر پتو خودت و می زنی به خواب تا وسط روز بنزین کم نیاری و خاموش نکنی.....
وقتی مجبوری به چهارصد نفر (تازه بیشتر!!!)جمله های تکراریِ "سلام/خیلی خوش اومدین/عیدتون مبارک/بفرمایین خواهش می کنم"رو بگی...
وقتی فکت یاری نمی کنه و تو هم مجبوری مدام ازش کار بکشی...یا وقتی بعضیا با قدرت تمام می کوبن تو صورتت تا بوست کنن....
وقتی ساعت ده شب که نمی تونی از زور خستگی پلکاتو باز نیگه داری و یه دفعه صدای زنگِ در و صدای آه و ناله تو باهم بلند می شه ....
توی همه ی این زمان ها تو می خندی چون خوشحالی..چون عیده و خاصیت خاص عید خوشحال بودن، تو اون روزه حتی اگه تو سید باشی و تعطیلی اون روز برات بی مفهوم...!
پ.ن 1:دوستانی که هفته پیش برام پیام دادن و جوابی نگرفتن عفو کنن منو گوشیم تهران جامونده بود که خدارو شکر برای روز عید خودشو بهم رسوند...!
پ.ن 2:خانوم قلیش لی جون چهارمین روز از آغاز زندگی مشترکت مبارک...و البته خداحافظ برای همیشه.(شکلک غم و اندوه فراوان)
پ.ن 3:دوستان هم کلاس؛مجموع پ.ن 1و2 دلیل غیبت اون روز....حلال کنین لطفا(شکلک شرمندگی)