دل نوشت یک بی معرفت....
مگر بی معرفتی شاخ و دم دارد؟!
مگر نمی شود به یاد کسی نبود و اسمش را گداشت بی معرفتی؟
آن هم چه کسی؟! مادر امت اسلام.همسر آخرین فرستاده ی خدا.مادر بزرگوار ترین بانوی دو جهان.
این که نامش دیگر سر زبان ها نیست،این که غریب است در میانمان،اینکه به فراموشی سپرده شده بی معرفتی نیست؟؟؟
این که خیلی ها نمی دانند ده روز که از رمضان الهی گذشت سالروز غم بار وفاتش فرا می رسد،این که در کشوری زندگی کنی که هر روز خدا پز اسلامی بودنش را می دهد ولی خدا می داند که انگشت شمارند مسلمان های واقعی اش....
اینکه وقتی یک مجری را با پیراهن تیره می بینیم تازه از خودمان می پرسیم که مگر چه روزی است امروز؟ نمی شود نام این همه بی معرفتی را بی معرفتی گذاشت؟
نمی شود گفت که بی معرفتی مان دیگر از حد گذشته ؟
که ته عزاداری مان در تلویزیون ملی مان باید پخش نکردن خنده بازاری باشد که خودش هزار مسئله دارد...
که وقتی گفتند خدیجه یاد مادربزرگ های رفته مان بیفتیم.
که یک روز هم به خاطرش مشکی نپوشیم؟
و تازه اوج بی معرفتی مان می دانید کجاست؟ این جا که این همه بی معرفتی در جایی رخ داده که همه مان دم از معرفت و دیانت و صداقت می زنیم.
این نوشته ها از سَرِ پُری دلم بر سر انگشتانم لبریز شده اند.از سر کم طاقتی و ناراحتی و پشیمانی از بی معرفتی های قدیمم.مثلا برای جبران مافات.
اما حالا که می دانم که کم گذاشته ام در مقابل بانویی که همه ی زندگی اش را به پای دینم فدا کرد...
در مقابل اولین بانوی مسلمان،اولین یار واقعی رسول الله،در مقبل یکی از چهار بانوی کمال یافته...
حالا شرمگینم از این همه بی معرفتی
و برای عذر خواهی آمده ام و خوب می دانم که بانوی بزرگواری چون خدیجه کبری بزرگ تر از آن است که گناهانم را برمن نبخشد.
و مرا شفاعت نکند در روز جزا.....
- ۹۲/۰۵/۱۹