معراجی ها...
سه شنبه 27/اسفند/1392
گرگان.خیابان ولیعصر.سینما کاپری
قدم هایم را بر می دارم.نه خیلی آرام و نه خیلی تند...
آخر از خانه ی ما تا سینما تنها دو کوچه فاصله است.سینمایی که قرار است در آن فیلمی را ببینیم که برای به نمایش در آمدن ش بر روی پرده نقره ای سینما پنج نفر از اهالی خوب سینما را معرجی کرد.....
تقریبا فیلم،با حال و هوای دهه شصت و بمباران های هوایی تهران شروع می شود.و روایتگر زندگی پسری است که کسب رتبه یکش در کنکور در عزم راستینش یرای راهی شدن به جبهه کوچک ترین خللی وارد نمی کند
از طرفی هم برای راضی کردن پدر و مادری که به هیچ صراطی مستقیم نیستند راهی جز فرار پیش رویش نممانده است...
معراجی ها با ساخته های قبلی مسعود ده نمکی بسیار متفاوت بود.فیلمی که کمدی که نه؛حتی طنز هم نبود.تنها یک طنز تلخ..
طنز تلخی که برای هضم تک تک جملاتش نیاز به زمان بود.نیاز به فرصت.فرصتی که به خوبی با إسلو مُوشن های نیمی از سکانس های فیلم،فراهم شده بود.با اسانسِ موسیقیِ خوبِ امیر توسلی . که بیش از هر چیزی به این فرایند کمک می کرد
اما نکته ی نقد بر انگیز از نظر من(که مطمئنا یک منتقد با نگاه عام هستم)این است که:
تقابل میان نقاط سیاه و سفید فیلم به خوبی در نیامده و انگار که همیشه بخت با بعثی های ناجوانمرد یار بوده و صحنه های فیلم سرشار از به شهادت رسیدن رزمندگان ایرانی است.و شاید هم مهم ترین دلیلش واقعی بودن قصه داستان است
که البته این دلیل فقط حدسی است که از روی جمله پایانی فیلم زده ام...
بازی خوب بازیگران هم که از جمله آنها برزو ارجمند و سید جواد هاشمی و اکبر عبدی نامبردنی هستند؛به تاثیر گذاری فیلم اضافه کرده اند.
خلاصه اینکه در مجموع وقتی فیلم را دیدم به یاد همه ی بدهکاری هایم افتادم.
بدهکاری های که با یک بار در سال به یاد شهدا بودن،آن هم بیست و دوم اسفند،جبران نمی شود.
بدهکاری هایی که بوی خون می دهند.بوی آغوش های دریغ شده از دختران بی بابا...
بدهکاری هایی که بوی پلاک می دهد:
یه پلاک که بیرون زده ازدل خاک
روی اون اسمیه از یه جوون
یه پلاک..از دل خاک.
- ۹۲/۱۲/۲۷