چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

برای توصیف آدم ها باید کلمه بلد بود ...باید خیلی کلمه بلد بود..آن هم خیلی خیلی.
به نظرم آدم ها اصولا موجودات پیچیده ای هستند و تو موظفی برای توصیف این موجود پیچیده،پیچیده بنویسی...
حتی اگر آن موجود پیچیده خودت باشی!!
17 سال هم که با خودت زندگی کرده باشی انتظار زیادی است که بخواهی در یک پاراگراف توصیف کنی شخصیتت را...
پس این جا خالی خواهد ماند درست تا لحظه ای که بتوانم برای توصیف یک موجود پیچیده به تعداد کافی کلمه پیدا کنم؛حتی اگر آن موجود پیچیده خودم باشم....

با احترام،مهدیه سادات حقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۷ مطلب توسط «مهدیه سادات حقی» ثبت شده است

۰۲
خرداد

قلب من تکه و تکه دل من پرخون شد

که چرا ارض یمن با دم تو گلگون شد؟


تو که یک غنچه و یک کودک بی آزاری

تو مگر با عربستان سر جنگی داری؟!

ز چه رو کشور تو زخمی و ویران شده است؟!

موی پر پیچ و خمت از چه پریشان شده است؟

ترس و ذلت همه مزد عربستان باشد

تا ابد زار و پریشان و پشیمان باشد


و خدا او که همه چیز جهان در ید اوست

اوکه ناظر بده بر کار بشر دشمن و دوست


او که عادل بده و هست و همی خواهد ماند

او که جبریل امینش به ولی قرآن خواند


در همان وحی و کتابش به پیمبر فرمود

گرد ذلت به سر اهل ستم خواهد بود


دست ایزد به سر اهل یمن ماندنی است

قصه ی جنگ شما تا به ابد خواندنی است


استقامت شده واژه جملاتم چه صبور

نتوان وصف نمود این عظمت از ره دور


عرق شرم سعودی به زمین گشته روان

ای یمن تا به ابد فاتح این جنگ بمان


ما همه یاد شماییم و به دل ها غوغاست

گر زمن میشنوی آخر غصه زیباست


ما صدامان به سر غرب بلند است هنوز

سازمان ملل انگار به بند است هنوز


بند غفلت به گلویش شده بسته ای داد

حق خوری می کند آن که داد حق سر می داد


یک جهان پشت شما مانده و بی تاب شماست
دست الله بود یار و نگهدار خداست

گر خدا پلک زند ریشه ی ظالم بر باد
رفته و ریشه وی می کند او از بنیاد

ای خدا پلک برن بر همه ی اهل ستم
و به لبخند بگیر از یمنت غصه و غم

ما همه چشم به مولا و ولی مان داریم
به ندا و سخنش گوش سراپا دادیم

تا بیاید کند او امر و به سر مابدویم
این همان خاصیت عشق بود؛گرچه بدیم

این دل سنگی ما باز هوایش کرده
کاش او آید و بینیم که آب آورده

به کویر دلمان ریخته آباد شدیم
و ز بند غم هجران وی آزاد شدیم

و


پ.ن:اللهم عجل لولیک الفرج

پ.ن دو:تنها کاری که از دستم بر میومد!



  • مهدیه سادات حقی
۱۸
ارديبهشت

میکائیل را میتوان جزء آن دسته ای از سریال های تلویزیون قرار داد که حال آدم را خوب میکند

از همان هایی که آدم را در اوج ناامیدی نسبت به تلویزیون مملکتش امیدوار میکند

سریال میکائیل خوب است

و این خوب بودن را میشود از دو زاویه به تماشا نشست

نمای اول برمیگردد به مردم دار بودنش.به این که مردم می دیدنش

به این که دوستش داشتند

 و نمای دوم را میتوان به کیفیت خوبش مرتبط کرد

به داستان جذاب

تصویر برداری قوی

و بازی های به جا

و  خوبی دوم می شود زمینه ساز خوبی اول

می شود شاهد خوبی اول

یعنی تا فیلم ،خوش ساخت و خوش پرداخت  نباشد دیده نخواهد شد

البته این که شب های اول بازی هابه چشمم نیامد

این که نسبت به نوع چادری بودن یاس خانم گلخانه معترضم

این که پایان نیمه آزاد انتهای داستان  را تقریبا دوست نداشتم

را هم نمی توانم ندید بگیرم

و اصلا هم نمیتوانم بگویم چیزی از ارزش های فیلم برایم کم نشد

اما به نظرم همین که یک منتقد منصف سخت پسند را بتوانی چند شب راس دینگ دینگ ساعت 22 پای تلویزیون بکشانی خود نشان از خوبی خیلی چیز هاست

و من سخت پسند این تعادل و تعامل اعضای میکاییل را دوست داشتم

این که همه چیز سر جایش بود را دوست داشتم

این همه مهره ی درست جایگذاری شده را دوست داشتم

این که هر شب نزدیک به 50 دقیقه ی پر اتفاق را ببینم دوست داشتم

و از ریتم تند و جذاب قصه لذت بردم

قصه ای که حد و مرز ها را یادش نرفته بود

قصه ای که نه آبکی بود و نه کش دار

قصه ای که تویش  تقابل خوبی بدی موج میزد

قصه ای که روایت کننده یک پلیس خوب بود.یک میکائیل.

یک پلیس زود جوش تند مزاج در یکی از جنوبی ترین نقاط گربه ی ایران که دست تقدیر تا پلیس بد بودن بردش اما او همچنان قهرمان قصه ماند

قهرمانی که دزد ها را میگیرد اوباش را دستگیر می کند و اسمش می شود مایه ترس و دلهره ی رعب آفرینان 60 کیلومتر

 و چه قدر خوب شد که 60 کیلومتر همان 60 کیلومتر بود بی آن که چیز دیگری باشداسمش شاید این طوری بیشتر به خودمان گرفتیم همه چیز را

ضد قهرمان داستان اما در ظاهر یک پیرمرد باز نشسته ی محترم و پولدار بود

کسی که کارهای کثیف را به تمیزی هرچه تمام تر انجام میداد و ککش هم نمی گزید

یک شخصیت  سیاه با عاداتی خاص

با یک مدل موی سیاه رنگ ژلی،یک قلب عاشق که انصاقا اصلا به قیافه اش نمی خورد  پای لنگ و یک صندلی مرموز که همراه همیشگی اش بود

 و به نظرم علیرضا خمسه چه خوب درآورده بود این ضد قهرمان را

قهرمان و ضد قهرمان را  که بگذاریم کنار میرسیم به خاکستری های داستان

جایی که می شود امثال رشید را توش پیدا کرد

رشیدی که گاهی حرص درمی آورد از آدم با آن همه تندی و گاهی دلت ته میگرفت برایش که آخ چه قدر عقده ایست بنده ی خدا

رشید زیبا  یک شخصیت پرتناقض بود که هنوز هم نمیدانم این همه خشم و عشق را چه طور در یک وجب قلب جای داده بود

آخرش هم که آقاخان جوان مرگش کرد دلم بیشتر برای مهری سوخت تا  خود بنده ی خدایش

اما مهری که نمای مجسم یک دلباخته ی روانی کننده و یک عاشق بی عقل است و لقب حرص درآور ترین شخصیت داستان را به خود اختصاص داده و قطعا بخشی از این احساس،فارق از دیالوگ ها،به بازی مهری خانم موحد برگردد.مهری از همان هایی است که با چشم باز و حواس جمع هزاران بار به چاه می افتند.و این همه تجربه  بازهم به کمک یک هزارمین بار نمی آید.

اما یاس خانم گلخانه به دلم نشست.نه این که الکی الکی نشسته باشد ها .نه به نظرم نقش  یک زن بیوه شده که حقا در عرض چند ماه یک عالم بلا سرش آمده و بعد از رسول جان خدابیامرزش چه آب ها که از سرش نگذشته بود را خوب درآورده بود.

دایی عبدالله خدا بیامرز را  هم خیلی طبیعی در نقش یک پدربزرگ ایرانی و اصیل پذیرفتم

از بازی ها قصه فیلم برداری و .. گفتم نوبتی هم که باشد نوبت صاحب اثر است

سیروس خان مقدم

عرضی نیست جز اینکه خسته نباشید

و یک تشکر بابت اینکه مثل خیلی ها الکی فیلم نساختید

الکی پول بیت المال را حیف و میل نکردید

و الکی وقت مردم را نگرفتید

راستی ما منتظر چهارمین پایتخت دوستداشتنی هم هستیم!!!

 

 *توضیح تیتر نوشت:«واقعا» را جایگزین «الکی» تیتر کنید(!)

 

 

  • مهدیه سادات حقی
۱۳
ارديبهشت

یه غمایی هس که بزرگه

که سنگینه

که به قول جناب سروان محمودی:

موهای آدمو  یه  شبه ، یه دس ، سفید می کنه

حالا حساب کن که تو اون غم 

از یه خانم 

با اون روحیه ی ریحانه

با یه جیگر پاره پاره

و چهره ای که از فرط شکستگی نمیشه شناختش

میپرسن چی دیدی ؟

بعد بگه چیزی جز زیبایی ندیدم

..........................

یه معادله هایی هس

که مجهولای توش زیاده

که نمی شه طبق قاعده و قانون حلش کرد

که اصن نمی شه هیچ جا، تو هیچ کتابی ،جوابشُ پیدا کرد

این معادله ها از اون معادله هایی ه که جاشون تو قلبه

که فقط با عشق حل میشن

این معادله ها رو توی یه کتاب هم می تونی پیدا کنی 

البته کتابی که اسمش ریاضی نیس

رو جلدش نوشته کربلا


تسلیت نوشت:سالروز وفات حضرت زینب (س) تسلیت باد


  • مهدیه سادات حقی
۱۲
ارديبهشت
هی تایپ کردم و هی پاک کردم
هی سرودم و هی خط زدم
هی نوشتم و هی ....
.
.
.
.
اما الان اومدم که فقط یه جمله بگم!
بابا داشتن بهترین حس دنیاست!!!
همین و بس...

  • مهدیه سادات حقی
۰۷
ارديبهشت

یه دنیا درد بدون تو 

بدون بودنت پیشم

می خوام قصه بگم آخه

با یاد تو سبک میشم


میخوام قصه بگم شاید 

سرم گرم نبودن  شه

غم چشمام تموم  شه و

لبم گرم سرودن  شه


بذار قصه بگم واسه

دلی که جای تو توشه

یه دریا با یه ساحل که

فقط یک رد پا روشه


همه انگار خوشبختن

پر لبخنده لب هاشون

با هم حرف میزنن اما

تو نیستی توی حرفاشون


تو این دنیا چه تنهایی

کمه یار و کمه یاور

من اما یاد تو هستم

تو قلب من شدی باور


دلم خونه ، واسه چشمات

که بارونی و ابریه

میدونم، سخته تنهایی

میدونم که چه دردیه


همه سرها شده گرمه

یه بازی که دو سر باخته

کی آخه بی تو و حرفات

یه دنیای قشنگ ساخته


همه محدوده ذهناشون

به خونه ها و ماشین ها

تَه امید یک آدم 

ببین آقا ، شده این ها!


تو رو واسه خودم خواستم

می خوام مال خودم باشی

می خوام تو این سفر هر روز

دلیل* و سرورم باشی


به جبران یه اشک تو

به جبران هزاران سال

شاید حافظ کمک کرد و 

به نام من دراومد فال


که توش شاید بتونم من

بدم یک جون ناقابل

بیا ای صاحب تنها

ردِ پای روی ساحل...



*راهنما

+اللهم عجل لولیک الفرج

++ترانه سرا=خودم

  • مهدیه سادات حقی
۲۸
فروردين

به ذهنم می سِپارم تا همیشه

نگاه آخرت رو نازنینم

که وقت رفتنت چشمامو بستم

دلم می خواست که دنیا رو نبینم


که دنیا بی تو و بی سایه ی تو

چه تاریک و چه بی ماه چه سرده

نمی دونم چرا وقتی که رفتی

دلم می گفت دوباره بر می گرده


تو جریان ستیز عقل و دل ها

که عمرش قدّ تاریخ حیاته

همه می دونن این عقله که هر بار

برنده است و دلامون کیش و ماته


دلم می گه که بر می گردی آخر

ولی حرفای عقلم ترسناکه

می گه باور کنم این رفتنت رو

بدون تو تنفس دردناکه


که بعد تو دیگه رنگا نموندن

تو دنیایی که زیبا بود و رنگین

که بعد تو دیگه رنگین کمون هم

یه خط صافه و مشکی و غمگین


دلم تنگه واسه روزای خوبی 

که توش شمع نگاهت پرفروغه

می خوام باور کنم برگشتنت رو

ولی می دونم این حرفم دروغه


می دونم معنی حرف کسی که

صداش لرزید و گفتش که تمومه

یعنی این که ساکامونُ ببندیم

با اشکایی که می ریخت روی گونه



ینی این که لباس هامون سیاه شد

ینی شمع و ینی سینی حلوا

ینی امشب تو خونه تنها موندیم

مث آدم که پیشش نیست حوا


تو از دردت رها می شی و ماها

همه بارونی می شه چشم هامون

واسه چشمات واسه حرفات عزیزم

یه دنیا تنگ می شه این دلامون


واسه عیدا واسه مهمون نوازیت

واسه بوسه به دستای قشنگت

تا روزی که بیایم پیشت مامانی

دلامون قد ذره می شه تنگت


می دونم جای تو عالی و خوبه

تو که واسه همه بودی فرشته

آخه گفتن که زیر پای مادر

فقط شایسته ی خاک بهشته


+پی نوشت:برای بهترین و عزیز ترین مامی دنیا

برای شادی روح همه ی رفته هامون صلوات+فاتحه

یه ترانه کوچولو  از طرف عاشق ترین نوه دنیا

  • مهدیه سادات حقی
۲۷
فروردين

اصطلاح " قلدر" اصولا در فرهنگ و ادبیات فارسی به کسی اطلاق می شود که  بخواهد چیزی را که مال خودش نیست به زور تصاحب کند یا کارهایی با  مفاهیم مشابه

همه ما در زندگی حتما آدم های قلدر دیده ایم

یا دسته کم یک بار از کلمه قلدر استفاه کرده ایم و یا اینکه حداقل شنیده ایم اش.

قلدریت هم صفت جالبی است ها 

چون اصولا خیلی چیز ها می توانند قلدر باشند

(پیرو پست قبل)

از آدم ها بگیر که از کوچک و بزرگشان دم از آزادی بیان می زنند تا همین حیوانات زبان بسته ای که با زبان بی زبانی برای هم قلدر بازی در می آورند که البته این قلدر بازی هایشان در راستای غرایزشان است بنده های خدا و از ظالم و مظلومشان هیچ کدام هیچ اعتراضی ندارند

 و اما دولتهای قلدر یا همان قُلدُر گاوِرمنتس

به عنوان نمونه همین آمریکای بخت برگشته که هم اکنون شاهد رفتن های های و باقی ماندن وای وای اش هستیم.

این آمریکای بنده ی ناخدا از همان اول هم پالانش کج بود.

نمی دانم ها اما حدس می زنم این دیالوگ تازه به محبوبیت رسیده  آقای زهتابِ در حاشه از همین قلدر بازی های آمریکا نشئت گرفته.

همان جایی که با قاطعیت اعلام می کند این جی ماس ماس ( با تاکید موکد روی میم!!!)

اما نکته مهم اینجاست که  قلدریت ،  قلدریت است!

خواه از به زور گرفتن پاک کن بغل دستی ات در مدرسه حاصل شود

خواه از تعرض به خاک کشور همسایه

خواه از ماس ماس کردن و تلاش بی اندازه برای  پلمپ شدن تاسیسات هسته ای یک کشور دست و رو شسته!

قلدر که باشی

مرغ همسایه ای را که غاز نبود به زور می گیری

اما میبینی که ای دل غافل

این همسایه چه قدر راسته گفته بود بنده خدا!

قلدر که باشی

سهم کیک خواهر و برادر کوچک تر و یا حتی بزرگترت را هم میخوری به زور

اما بازهم سیر نمی شوی

قلدر که باشی

ایستادن پشت چراغ قرمز

بوغ نزدن دم بیمارستان

گوش کردن به موسیقی آن هم با صدای ملایم

برایت هیچ مفهومی ندارد

قلدر که باشی 

کارهای کثیف را به تمیزی هرچه تمام تر انجام میدهی

درست مثل آقاخان سریال میکائیل!!!

قلدر که باشی

صف برایت بی معنی است

حالا چه صف نانوایی باشد چه رأی گیری و چه صف طویل دریافت یارانه ها!

قلدر که باشی

برایت مهم نیست که دستت کجا باشد؛

توی جیب خودت یا جیب مردم!!!

قلدر که باشی

به زور می خواهی نظرت را تحمیل کنی به مردم

حالا خودشان هم نخواستند خیلی مهم نیست

مهم تویی که می خواهی

قلدر که باشی

دلت برای هیچ کس نمی سوزد

که این هیچ کس شامل خودت هم میشود قطعا

قلدر که باشی....

بهتر است نباشی

بهتر است که روی زمین

توی شهر

توی این دنیا نباشی

که هیچ کس قلدر جماعت را دوست ندارد

خوب احتیاجی هم به یک قلدر نیست در جامعه ای که مانور عدالت در پیش دارد!

پس حواسمان بیشتر  به خودمان باشد

"این جا هیچ کس قلدر ها را دوست ندارد!"

 

  • مهدیه سادات حقی
۲۰
فروردين

گاهی وقت ها می شود که در توصیف خیلی چیز ها حرف کم می آوری
حتی اگر مجری باشی حتی اگر گردی دایره لغاتت از زمین هم گردتر باشد
چون اصولا بعضی چیز ها اصلا تعریف ناشدنی هستندمثل واژه هایی هم چون حیا عفت شرم و...
این موضوع برای عکسش هم صدق می کند..
مثلا بی حیایی بعضی هارا نمی توان توصیف کرد
البته لازم به ذکر است که بی حیایی صفت جالبی است
چون اساسا چیزها هم می توانند  بی حیا باشند
چیز هایی مثل فیلم..

اسم این چند خط را اگر بگذاریم مقدمه می شود مقدمه رخ دیوانه
اما اگر نقطه پایان بگذاریم برایش می شود توصیف رخ دیوانه
اما تند مزه بودن این نقد شاید از اوایل دیدن فیلم شروع شد
جایی که می شد شدت بی حیایی فیلم را تا حدود زیادی از همان ابتدای فیلم حس کرد
خوب البته همه ی بی حیایی ها را هم که نباید گردن فیلم انداخت
باید منصف بود
خوب گناه فیلم بنده خدا چیست وقتی از اساس فیلم نامه بی حیا بوده؟!
حالا این که دوربین بی حیا و بازی های بی حیا تر هم کمکش کرده اند بماند

بازی های تکرای و نه چندان دلچسبی که اصلا چنگی به دل نمی زد 

اما از ما که خودمان را منتقد منصف می دانیم نه بالفطره بعید است که این چنین پایمان را برگاز بفشاریم و تندروی کنیم
از حق که نگذریم
رخ دیوانه را جور دیگری هم می توان دید
می شود گفت که همان فیلم نامه ی بی حیا شور جالبی در سالن سینما ایجاد کرده بود که خوب انصافا ربطی به بی حیایی اش نداشت
و از ریتم تند و معقول داستان نشأت می گرفت
تا از این زاویه به رخ دیوانه می نگریم هم بگویم روایت هشت اپیزودی از یک داستان سرکاری خودش مقوله ی پیچیده ایست
اینکه تو خودت را شرلوک هلمز فرض میکنی و آخرسر  ببینی که قد مبصر کلاس تان هم نتوانسته بودی مهره اصلی را پیدا کنی حس جالبی است که تازه از روشن شدن چراغ های سالن سینما به سراغت می آید

از همه ی اینها که بگذریم می رسیم به اصل مطلب
جایی که می شود این بی حیایی هارا توش پیدا کرد
اصلا پیدا کردن فعل خوبی نیست
چون اصولا برای پیدا کردن باید گشت
باید زحمت کشید
اما این روزها این صفت نچسب را می توانی بایک نیم نگاه پیدا کنی
گفتم نچسب چون بی حیایی اصلا به ما به دینمان و به آیین و رسوماتمان نمی چسبد
حالا این روز ها چه بر سرمان آمده خدا می داند
یادمان باشد
باید سر و سامان نشان بدهیم از خودمان که برسیم به روزگار سر و سامان یافته
که بیاید آنکه قرار بود منتظرش باشیم
اینها را گفتم تا یادمان بیاید شاید چیز هایی را فراموش کرده ایم...

 

  • مهدیه سادات حقی
۱۵
بهمن

 

من میگم نیمکت و تک صندلی

تودست میکشی به  کمرت

میگم برد هوشمند

تو چشماتو آزمایش می کنی 

من میگم امتحانات نهایی

تو یواشکی ناخوناتو میجوی

میگم خدا هس

تو نفس راحتتو میدی بیرون

من میگم  هشت ساعته

تو انگاری غم دنیا میاد تو دلت

میگم چهار شنبه ساعت آخر

تو قند تو دلت آب میشه

من میگم  مدرسه تو روزای آخر اسفند

تو بی حوصلگی شر شر از نگات میباره

میگم  اردو

تو نیشت تا بناگوش باز می شه

من میگم معدل

تو گره میفته به سگرمه هات

میگم 18 به بالا

تو برق میفته تو چشمات  

.

.

.

.

چرا بر و بر منو نیگا می کنی

نگران نباش

تو سالمی

اینا فقط از عوارش دانش آموز بودنه

 

 

  • مهدیه سادات حقی
۱۳
دی
دستمالم را می بینی ..؟؟!!
همین که توی دستم است...
.
.
.
.

عه نمی بینی واقعا؟
یعنی چیزی نیست؟!
ای بابا همین جا گذاشته بودمش ها..
تورو خدا ببین ..
.
.
.

خوب حالا نمی شود تخیل کنی؟!
خواهشا..
ممنون حالا بهتر حرف می زنیم.

آورده ام اش تا  خاک از سر و رویت بردارم
دست بکشم و نو نوارت کنم
آمده ام تا دوباره زندگی در تو جاری شود
یک زندگی مجازی،
در یک دنیای مجازی،
ای دنیای مجازی من!

.
.
.
میدانی چیست؛
راستش دلم حتی برای تیک تیکِ دکمه های کیبورد هم تنگ شده بود.
برای نظر خواندن و نظر گذاشتن.
نقد نوشتن.
و همه ی چیزهایی که خیلی وقت بود از آنها دور بودم


بیا چند تا قرار جدید بگذاریم
1.آخر همه ی پست ها-اعم از مرتبط و غیر مرتبط- یک چیز خوب نه، اصلا یک چیز عالی بنوبیسیم 
بیا بنویسیم:اللهم عجل لولیک الفرج

2.بیا جواب کامنت ها را زود به زود بدهیم

3. بیا باشیم.../آن هم با کیفیت غول اچ دی(!!!)
.
.
.
.
.پس دوباره سلام...خانه ی امن مجازی من...

دعا نوشت:اللهم عجل لولیک الفرج...
  • مهدیه سادات حقی