چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

برای توصیف آدم ها باید کلمه بلد بود ...باید خیلی کلمه بلد بود..آن هم خیلی خیلی.
به نظرم آدم ها اصولا موجودات پیچیده ای هستند و تو موظفی برای توصیف این موجود پیچیده،پیچیده بنویسی...
حتی اگر آن موجود پیچیده خودت باشی!!
17 سال هم که با خودت زندگی کرده باشی انتظار زیادی است که بخواهی در یک پاراگراف توصیف کنی شخصیتت را...
پس این جا خالی خواهد ماند درست تا لحظه ای که بتوانم برای توصیف یک موجود پیچیده به تعداد کافی کلمه پیدا کنم؛حتی اگر آن موجود پیچیده خودم باشم....

با احترام،مهدیه سادات حقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۵۷ مطلب توسط «مهدیه سادات حقی» ثبت شده است

۰۴
تیر

مسئله بودن یا نبودن نیست.

مسئله آمدن یا رفتن نیست .

مسئله چگونه بودن است...چگونه آمدن و رفتن..

من اما،این طوری بودن یا بودنِ این طوری را دوست ندارم .

بودنِ بعد از نوزده روز را دوست ندارم.

من یکی در میان بودن در اتاق قهوه ای ام را دوست ندارم

می خواهم مثل بودنِ همیشگی ام در اتاق بنفش رنگِ حقیقی،در اتاق قهوه ای رنگ مجازی ام قدم بزنم....

فقط همین....

پ.ن1:یادم افتاد پست ها می تونن کوتاه هم باشد!!!

پ.ن:وقتی خوبی،یعنی خوبی؛حتی اگه تیم مقابلت آرژانتین باشه...و حتی اگه بهترین بازیکن جهان روبروت.

بچه ها مچکریم...

  • مهدیه سادات حقی
۱۶
ارديبهشت

نوشته ای به مناسبت روز معلم که قراره سر صف بخونمش

کلمات برجسته شامل نام یا نام خانوادگی معلم هامه و یا بخشی از این دوتاست:

کلاس اول بود و بسیار کوچک ...
آنقدر کوچک که باید برای گرفتن دستگیره در کلاس پابلندی می کرد
در چشمانش عصمت و پاکی موج می زد و در میان این امواج پر تلاطم حلقه ای از اشک دیده می شد
آخر روز شکوفه ها بود و جدایی از مادری که هفت سال او را آمنه وار در دامان امنش پرورانده بود کار چندان آسانی نبود
چهره ی معصومانه اش گه گاه پر از بغض می شد اما غرور کودکانه اش جلوی چکیدن  اشک هایش  را می گرفت
که ناگاه از پشت سر صدایی پر از مهربانی صدایش زد صدایی که بی شباهت به صدای  مادر مهربانش نبود
برگشت بانویی رعنا و نورانی که در میان تلالو آفتاب مهرجویانه صدایش می کرد
صاحب صدا جلو تر آمد دستش را گرفت. گرمای دستش آنقدر لطیف بود که آن همه دلهره و اضطراب روز اول  را از یادش ربود و شد تسکین دلش
با آن دستان مهربان اشک های در صدد جاری شدن را از مژه گانش پاک کرد و با مهربانی تمام او را در آغوش کشید
آنروز او برای اولین بار صاحب معلم که نه دگر بار صاحب مادری مهربان شده بود
و این اولین تجربه همه ی کودکانی است که برای نخستین بار پای در  مدرسه می نهند
من تو او و همه مان برای اولین روز پناهی می خواستیم که در مامنش جای بگیریم و در دامانش رستگاری بیاموزیم
و آن پناه معلممان بود محبوب همیشگی دلهامان
کسی که آموخت خدای ستار العیوب غفار الذنوب مهربان ،دری به نام توبه دارد که برای گشودنش به روی  مان همیشه آماده است
او بود که  درس زندگی را به ما آموخت..چون  فاطمه صدیقه زندگی کردن را..زهرا گونه عبادت کردن را و مرضیه وار راضی بودن به قضای الهی را
آموخت که برا ی  درست زندگی کردن باید جنگید باید تلاش کرد باید همچون هاجر در جست و جوی چشمه ی جاری زمزم زندگی دوید .
که همچون آسیه باید بر حق اصرار ورزید و در برابر ظلم ایستادگی کرد
او بود که آموخت در عاشواری  حسینی علمدار کربلا  شجاعت را از هم چون ام البنینی به یادرگار گرفته بود
که اگر علی اصغر شش ماهه حماسه ساز شد این حماسه سازی در دامان رباب صبور سروده شده بود
و آموخت که آن کسی به حق  منتظر آن منتظر است  که  لذت های فانی دنیا را به بهای از دست دادن رستگاری دائمی آخرت نفروشد
و این تنها گوشه از همه ی آموزه هایی دینی  بود که با آن ها ما را بزرگ کرد و در گوشمان زمزمه نمود
و قصه ی رستم و اسفندیار ویس و رامین و بیژن و منیژه
و شاهنامه ای که خود درس زندگی است
که با آن ها غریب و بیگانه بودیم و آموختنشان شد چراغ راه زندگیمان
معلم همان کسی است که  کریمانه دست آموزشش را بر سرمان کشید و با میوه ی طیبه ی زندگی چشمان نابینایمان رابه حقایق زندگی گشود و با ما  هم چون پرستویی مهاجر از سرزمین جهل وظلم به سرزمین عالی علم و عدل رهسپار شد
ای معلم مهربانم ای که هزاران گل مریم  و هزاران عطر محمدی طراوت رابه دستان زحمت کشت باز نمی گرداند
می دانم که وجودت مایه ی آرامش است و چوبی که تابه حال با آن نوازشم نکرده ای  مایه رفعت گلدسته های دانشم
آخر چگونه  زحماتت، زهد و پارسایی ات صداقت و آن همه روحانیتت را با جملاتی نا چیز وصف کنم  آن هم درست  زمانی که  تو  خود نوشتن و نگاشتن را به من آموختی و این  درس پس دادنی بیش نیست و تو اعظم از آن هستی که در وصف بگنجی
ای آموزگار مهربانم تو نگین انگشتر زندگانیم هستی و به سان گوهری نفیس فریده مانند به زیبایی اش فزونی می بخشی
تو منشأ و مصدر تمام خوبی ها و زیبایی های دنیایی
و تو محدَثه ای نا شناخته ای که کسی یارای کشف حقیقت وجودت را تا دنیا باقی و پابرجاست به دست نخواهد آورد
و سال ها تلاشت در عرصه ی مقدس تعلیم و تربیت تنها هفته  ای را خجسته و فرخنده نمی کند که سال سال توست
پس معلم عزیزم سالت مبارک!

  • مهدیه سادات حقی
۱۱
ارديبهشت

خیلی خسته ام...

اما رجب المرجّب آنقدر عزیز و بزرگ و عظیم هست که به افتخارش خستگی نگاشتن پستی جدید (هر چند کوتاه ) را  به جان بخرم

اولین روز از ماه رجب

ماه نزدیک تر شدن به خدا

ماه خدای مهربان

ماه بخشش و رأفت و رحمت الهی

مبارک

+فرخنده میلاد باسعادت امام محمد باقر(ع) و امام علی(ع) پیشاپیش و پساپس(!)مبارک...

+یه هفته اس که دیوانه وار در تلاش برای مسابقات استانی بودیم....که الحمدلله نتیجه داد

++دیگه کلاس اجرا نمی رم!

+++همه چی آرومه من چه قدر خوشحالم..................................مرسی خدای گلم

عکسای طبیتِ امروز گرگان به همراه بچه های مسابقه:



گرگان - جاده ناهر خوران - تپه نورالشهدا






مزار پاک و مطهر هشت شهید گمنام...


  • مهدیه سادات حقی
۰۱
ارديبهشت

وقتی که تو آمدی زمین غرق در نور و سرور شد

آن هم درست موقعی که زمین سالیان دراز انتظار آمدنت را می کشید

تو آمدی و هر چند آن زمین و مردمان نامردش تنها  18 سال از نور آسمانیت بهره بردند اما قدر تاریخی،برای جهانیان از نور آسمانی و وجود پاکت به یادگار گذاشتی

تو آمدی  که زمین و زمان به برکت وجود تو  خلق شده بود 

تو آمدی آن هم درست موقعی که دختران را تنها به جرم دختر بودن زنده به گور می کردند

و خلاصه ی همه ی اینها آمدن تو بود که به زنان عزت بخشید

که همه گان را با ظرافت و پیچیدگی  زن آشنا نمود

تو همان کسی هستی که در مهم ترین و قشنگ ترین شب زندگی ات که زیبا ترین شب زندگی هر دختری  است؛بهترین لباست را چون پیشکشی به فقیری بخشیدی و این بخشیدن از همان بهترین ها بود

از همان ها که قرآن خدا در باره اش فرموده:لن تنالو البر حتی تنفقو مما تحبون

و تو از همان تُحبّونت بخشیدی و این بخشیدن ات از همان والا ترین ها بود

درست شایسته ی بانویی بزرگوار هم چون شما

ولی اینک،بعد از گذشت غریب به هزار و چهار صد سال

در اینجا

در همین حوالی

در ایران

به مناسبت باریدن نوری عظیم از انوار الهی بر زمین

مادران را سپاس می گویند

وقدر می دانند

که این هم از برکت وجود شماست

پس بهترین بانوی جهان

بهترین مادر دنیا

اسوه و نمونه ی همه ی مادران

ای که شفیعی و شفاعت کننده

ما را در زمره ی شیعیان که نه!

در جرگه ی محبانت یاری فرما

و در روزی که چشمان نادم مان در جست و جوی مامنی می گردد

دستمان را بگیر و پناه چشمان سرگردان مان شو

آمین یا رب العالمین

خانم مهربانی ها تولدت مبارک


+همه فکر می کنن بهترین مامان دنیا رو دارن اما من یقین دارم که تو بهترین مامان دنیایی!

روزت مبارک مامان گلم

(ببخش بابت تمام بدی هام...)

  • مهدیه سادات حقی
۲۸
فروردين

سلام

شلوغه سرم... اونم حسابی!!!!!

دیروز اولین جلسه کلاس اجرا(گویندگی) بود.

جاتون خیلی خالی بود.

خوش گذشت.

گمون نکنم وقت بشه ازش بنویسم.

خب اگه کلاس اجراء شما هم 3 ساعت طول می کشید نمی دونستین باید چه طوری  بنویسینش دیگه؟؟؟؟

+خداجونم شکرت.

++کاش دلایل شکرم رو پاک نمی کردم تا همه بفهمن که چه خدای خوبی دارم.


دوســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــتت دارم خداجون!!!




  • مهدیه سادات حقی
۱۷
فروردين
همه چیز از یک سال  پیش شروع شد
وقتی در عرض چند ساعت ساخته شدی و پا گذاشتی به این دنیای مجازی
شاید یادت نیاد که چه قدر سخت بود واسم که برات اسم انتخاب کنم.... ولی خوب آخرش شد این...
اولش همه جا سکوت و کور بود.نه کسی می امد و نه کسی می رفت
ولی بعدِ یه مدت رفقا ی با مرام (که دوباره کم شده تعدادشون )با رفت و اومدشون صفا بخشیدن بهت
من باهات بزرگ شدم شب و روز بهت فکر کردم و دوست داشتم و یه جورایی بزرگت کردم اما بیشتر خودم بزرگ شدم
من فهمیدم که آدمایی که تو دنیای مجازی می بینم در اکثر موارد با دنیای حقیقی شون خیلی فرق دارن
فهمیدم که خدای دنیای حقیقی و مجازی یکیه و اطاعت ازش همیشه و همه جا واجبه
فهمیدم که دوستای خوب کم پیدا می شن و اگرم پیدا شدن دیگه هیچ وقت تو افق محو نمی شن
من با تو یاد گرفتم که چه طوری مسولیت قلمم رو به دوش بکشم
یاد گرفتم که به جای قربون صدقه بعضی از بازیگرا و مجریا رفتن از کسانی بنویسم که اگه نبودن ما هم نبودیم
آدمایی که ارزششون فوق تصوره و در کلام و وصف و لغت نمی گنجن
و حالا یکساله شدی
یک ساله که تو این دنیای مجازی قدم گذاشتی و مثل یه خونه بودی برام
مثل اتاقم که همیشه بهم آرامش می ده
 وبلاگ خوبم یادت باشه اگه این جا خوبه و اگه تو خوبی و اگه منم بهتر شدم انگار همه و همه رو مدیون صاحب این جاییم
کسی که اسمت رو به عشقش انتخاب کردم و خواستم که محبش باشم
خواستم که شیعه ی وفادارش باشم
خواستم که قد کوچیکی روحم هم که شده از غربتش بین خودمون کم کنم
و خواستم تا....
ان شاءالله که مقبول خواهد افتاد
+++عکسای عید نوروز در برج میلاد و آزادی در ادامه مطلب(برای توضیح هر عکس چند ثانیه موس رو روی هر تصویر نیگه دارید.)
  • مهدیه سادات حقی
۱۴
فروردين


پ.ن:تمام سعی م را می کنم اما نتیجه ی تمام تلاشم برای نگاشتن و وصف شما می شود همین

می شود نتوانستن.می شود پیدا نکردن کلمه ای در وصف شما

مگر می شود اقیانوسی شگرف را با مقیاس قطرات ریز باران وصف کرد؟!

مگر می شود گرمای عظیم خورشید را با سو سوی چوب کبریتی ناچیز تعریف کرد؟!

پس به یقین توصیف شما ناشدنی است...

و نمی توان کلمه ای را یافت که یارای به دوش کشیدن بار عظیم وجود شما را داشته باشد

و تنها جمله ای که به ذهنم رسید این بود که:

ما گوشه نشینان غم فاطمه هستیم.....

تسلیت نوشت:این روز ها وشب ها صاحبی به وسعت جهان چه بسا بیشتر دارد...

شهادت بزرگ بانوی دو جهان تسلیت باد..به امید گوشه چشمی

روزگارتون فاطمی....

  • مهدیه سادات حقی
۰۵
فروردين
سلام.مارفتیم مسافرت.پیشاپیش پوزش بابت تأخیرهای احتمالی...
یاعلی مدد...خدانگهدار
  • مهدیه سادات حقی
۰۱
فروردين
وقتی میای همه جا نو می شه
همهمه ی همه،همه جا رو پر می کنه ....شهر شلوغ می شه و پر هیاهو...
وقتی دمدمای اومدنت می شه همه باهم یه عبارت چهار  جمله ای خوشگلُ می خونن و نگاه هاشون رو که حالا دیگه پر اشک و بغض شده  از هم قایم می کنن.
وقتی صدای نقاره خونه ی حرم امام رضا بلند می شه همون وقتیه که دیگه تو امدی و بعدشم که دیگه بازار روبوسی و عیدِ شما مبارک داغ داغ  می شه.
همون لحظه است که خوبه.حال دل هممونو می گم
همون لحظه است که سال تحویل شده با کلی آرزو های قشنگ
همون لحظه است که قراره واسه اومدن یه سال تحویل دیگه یه سال صبر بکنیم
اما اون اشکه گفتم یه صاحب داره
صاحبش همونیه  که خیلی وقتا واسه باز کردن گره کار ما آدما و بخشیده شدن گناهامون  اشکای قشنگشو خرج می کنه
همونیه که هممون به انتظارش نشستیم در حالی که به انتظار نشستن بزرگ ترین خطای دنیاس.چون باید به عشقش دوید.باید برای اومدنش آماده بود...باید آماده بود
باید آماده بود
........................................................................................................................................................
پ.ن:نمی دونم دیروز سه ستاره رو دیدین یا نه ...که ای کاش ندیده باشین اون صحنه ای رو که می خوام ازش براتون بگم
که اگه نگم به قول احسان علیخانی خفه می شم.می مونه تو گلوم
واقعا متاسفم که توی صداو سیمایی که اسمش اسلامیه بهترین لحظه های سال باید شاهد به سخره گرفتن اسم یکی از امام های مهربونمون باشیم.
اون وقت آقای خواننده ای که با کمال پررویی اسم امام جواد(ع) رو به عنوان جانشین کلمه ضایع استفاده می کنه،می شه الگو واسه جوونای این جامعه.
می شه کسی که مردم واسه شنیدن صداش صف بکشن، بلیط بخرن واسه دیدنش
می شه کسی که واسش کف بزنن  هورا بکشن
اینایی که گفتم همش از سر دلسوزیه..چون دلم می سوزه .دلم می سوزه که به چه راحتی ذائقه مردمو تغییر دادن تا شب عیدی بشن طالب دیدن یه هم چین آدمایی.....................................حسابــــــــــــــــــــــی  هم متاسفم.

تبریک نوشت ویژه:
عیدتون بی نهایت بار مبارک....
ببخشید به بزرگی خودتون  اگه تلخی کردم و متن تبریکم تلخ شد.
  • مهدیه سادات حقی
۲۷
اسفند

سه شنبه 27/اسفند/1392

گرگان.خیابان ولیعصر.سینما کاپری

قدم هایم را بر می دارم.نه خیلی  آرام و نه  خیلی تند...

آخر از خانه ی ما تا سینما تنها دو کوچه فاصله است.سینمایی که قرار است در آن فیلمی را ببینیم که برای  به نمایش در آمدن ش بر روی پرده نقره ای سینما  پنج نفر از اهالی خوب سینما را معرجی کرد.....

تقریبا فیلم،با حال و هوای دهه شصت و بمباران های هوایی تهران شروع می شود.و روایتگر زندگی پسری است که کسب رتبه یکش در کنکور در عزم راستینش  یرای راهی شدن به جبهه کوچک ترین خللی وارد نمی کند

از طرفی هم برای راضی کردن پدر و مادری که به هیچ صراطی مستقیم نیستند راهی جز فرار پیش رویش نممانده است...

معراجی ها با ساخته های قبلی مسعود ده نمکی بسیار متفاوت بود.فیلمی که کمدی که نه؛حتی طنز هم نبود.تنها یک طنز تلخ..

طنز تلخی که برای هضم تک تک جملاتش نیاز به زمان بود.نیاز به فرصت.فرصتی که به خوبی با إسلو مُوشن های نیمی از سکانس های فیلم،فراهم شده بود.با اسانسِ موسیقیِ خوبِ امیر توسلی . که بیش از هر چیزی به این فرایند کمک می کرد

اما نکته ی نقد بر انگیز از نظر من(که مطمئنا یک منتقد با نگاه عام هستم)این است که:

تقابل میان نقاط سیاه و سفید فیلم به خوبی در نیامده و انگار که همیشه بخت با بعثی های ناجوانمرد یار بوده و صحنه های فیلم سرشار از به شهادت رسیدن رزمندگان ایرانی است.و شاید هم مهم ترین دلیلش واقعی بودن قصه داستان است

که البته این دلیل فقط حدسی است که از روی جمله پایانی فیلم زده ام...

بازی خوب بازیگران هم که از جمله آنها برزو ارجمند و سید جواد هاشمی و اکبر عبدی نامبردنی هستند؛به تاثیر گذاری فیلم اضافه کرده اند.

خلاصه اینکه در مجموع وقتی فیلم را دیدم به یاد همه ی بدهکاری هایم افتادم.

بدهکاری های که با یک بار در سال به یاد شهدا بودن،آن هم بیست و دوم اسفند،جبران نمی شود.

بدهکاری هایی که بوی خون می دهند.بوی آغوش های دریغ شده از دختران بی بابا...

بدهکاری هایی که بوی پلاک می دهد:


یه پلاک که بیرون زده ازدل خاک

روی اون اسمیه از یه جوون

یه پلاک..از دل خاک.




  • مهدیه سادات حقی