خب دله دیگه دست خودت نیس که...!
دلم نیومد بعد یه مدتی اومدن و سرزدن به اینجا چیزی ننویسم.
چیزی نگم و آسه بیام و برم.
اصولا اهل چراغ خاموشی و ساکت بودن و این حرفا نیستم.
دلم نیومد نگم تسلیتی رو که تو گلوم گیر کرده.
بغضی رو که شاید خیلی نشه از پشت کلمه ها لمسش کرد..
خب وقتی درسای....مدرسه،نذارن بری جایی که دلت می خواد.
نذارن کاری رو بکنی که دلت می خواد.
نذارن چیزی رو ببینی که دلت می خواد.
می شه این؛
می شه این جوریا که وقتی دلت تنگِ محرم امام حسینت بود بشینی وَرِدلِ کتابات،شیمی و فیزیک و هندسه بخونی.
که شب اول محرمی خونه نشین باشی.
به جای صدای نوحه تو خونت سکوت باشه و سکوت.
خداییش با این همه بی معرفتی ، نگفتن تسلیت دیگه غیر قابل تحمله واقعا...!
خب دله دیگه دست خودمم نیس که...
++امیدوارم شبای دیگه آقا منو تو مراسمش راه بده بلکه این دل بی قرار یه کمی آروم بگیره.
اولین روز از روز های یاد آور حماسه بی بدیل حسینی تسلیت باد...
- ۹۲/۰۸/۱۳