چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

برای توصیف آدم ها باید کلمه بلد بود ...باید خیلی کلمه بلد بود..آن هم خیلی خیلی.
به نظرم آدم ها اصولا موجودات پیچیده ای هستند و تو موظفی برای توصیف این موجود پیچیده،پیچیده بنویسی...
حتی اگر آن موجود پیچیده خودت باشی!!
17 سال هم که با خودت زندگی کرده باشی انتظار زیادی است که بخواهی در یک پاراگراف توصیف کنی شخصیتت را...
پس این جا خالی خواهد ماند درست تا لحظه ای که بتوانم برای توصیف یک موجود پیچیده به تعداد کافی کلمه پیدا کنم؛حتی اگر آن موجود پیچیده خودم باشم....

با احترام،مهدیه سادات حقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۲۲
مهر

روزهایی در سال هستند که خاص اند..خاص و ویژه.روزهایی که خاص بودنشان خاص بودن را می طلبند..ویژه بودن را...

روزهایی که عظمتشان وصف ناشدنی است..بزرگ است.از همان ها که در کلام نمیگنجد.همان هایی که وصفشان کار از من بزرگ تر هاست.

و عید های پیش رو از همان روزهای خاصی هستند که خاص بودن من و تو را می طلبند.

عرفه ای که شناختنش یقینا سخت شیرین است.

قربانی که دل قربانی کردن می خواهد... دل شوریده.یک دل از دنیا بریده.

غدیری که دانستن قدرش قدر و منزلتت را بالا خواهد برد و تو را همچون رود زلال خواهد کرد.
و من حالا آمده ام.آماده آمده ام..آمده ام تا دگر بار این نفس سرکش را ابراهیم وار به تیغ تیز چاقوی ایمانم بسپارم.و سر سرکشش را بر باد دهم.
خدایا من دلم تو را می خواهد.نفس مطیع را می خواهد.دل ابراهیمی می خواهد.و چاقوی ایمانی که بُرندگی اش توان قربانی کردن نفس اماره ام را داشته باشد.
پس ببخش بر من هر آنچه را که مرا به تو خواهد رسانید:چشمانی بصیر،عقلی سلیم و دلی پاک هم چون رود زمزم ت.
آمین یا رب العالمین...
+چه قدر فاز ادبی بعد از این همه ریاضی و فیزیک می چسبه....عیدتونم مبارک
شاد باشین دوستان...
+بعضیا این قدر روحشون بزرگه که توی این جسم خاکی دووم نمیاره و خ.دشو رها میکنه...یکی از اون بعضیا دگتر رفیعی بودن.این که تا هفته ی پیش فعل زنده بودنشون صرف می شد و حالا هم حیات ابدیشون،من و خیلی های دیگه رو بدجوری برده تو فکر...
شهید زنده!....شهادت دوباره ات مبارک..به امید شفاعت و نیم نگاهی در روزی که محتاج یک دستگیری ایم.
تشییع پیکر مطهر شهید رفیعی ..فردا  در یکی از روستاهای قزوین.

  • مهدیه سادات حقی
۱۶
مهر

راستش نه وقتی هست و نه حالی و نه ایده ای....

پس چه اصراری است واقعا برای نوشتن و نگاشتن؟جز ابراز وجود و ابراز سلامتی احتمالا!....

+حالم چندان خوب نیست...به خاطر اتفاقات تلخی که احتمالا قد ریزگرد های ذره بینی کوچک اند و سبک...... و بیچاره ریز گرد هایی که بی ربط ترین اتفاقات زندگیمون هم به اونا مربوط ه....

++گاهی اوقات خوشی دنیا چه بی هوا یک عدد سیلی آبدار حواله ی این دل خسته می کند...

+++قرار شد به تاسی از بعضی از دوستان هم صنف عکسهای پروژه ی مهرِ مدرسمونُ بذارم.در ادامه مطلب
پروژه ی مهر...مدرسه شاهد-مهرماه 92

با اجرای بنده ی حقیر به همراه دوست خوبم راضیه خانوم لطفی.

مهمان ویژه ی برنامه:جناب آقای گل محمدی.جانباز و آزاده ی سر افراز کشورمون و یکی از شخصیت های تاثیر گذار کتاب پایی که جامانددریافت
توضیحات: اینم از فایل کامل تصاویر/ پاورپوینت ه

  • مهدیه سادات حقی
۰۵
مهر

مثل همیشه غمگین بود

بغضی چنان سخت راه گلویش را بسته بود که توان نفس کشیدن را از دستانش ربوده بود.

چشمانش دوباره در پس پرده ای بلورین از اشک پنهان شده بودند

حرفی که نمی زد ولی سکوتش پر از معنی بود.پر از حرف هایی که شاید در حرف نگنجد.همان حرفهای تلخ دوست نداشتنی.

همان حرف هایی که باید فریادشان بزنی تا آرام شود دل نا آرامت.

او ولی مثل همیشه حرفهایش را بی صدا فریاد می کرد.

چشمانم را بچشمانش دوخته بودم

گویی بغضش را از نگاهش به گلویم انداخت

حسش غریب بود.غریب و نا آشنا.

حسی که حاصل بمب و موشک و خمپاره بود.حاصل نبودن بابای بی نشان.بابای تنها در قاب.

حاصل نبودن دستان نوازش گر پدر..حاصل حسرت بابایی که نان می دهد

اینکه وقتی گفتند بابا آب داد دستت را بلند کنی و بگویی نه؛بابای من فقط لبخند داد.فقط عکس داد..نامه داد.

اینکه با افتخار انشایت بشود پدری که عزت را به یک کشور هدیه داد.

بغضش از سر نبودن پدری که آب می دهد

پدری که شانه می کند موهای خرمایی دخترکش را

پدری که خریدار ناز عشوه های دخترکش است...نیست

بغضش به خاطر نبودن مرام بی مرام های دنیاست

مرام بی مرام هایی همچون من..هم چون ما..

همه ی آن هایی که بی مرامی شان دیگر به انتهای جاده ی بی مرامی رسیده....

و ما همه به او و همچون او هایی که برای بی وطن نشدنمان بی بابا شدند سخت بدهکاریم

به همه ی آن هایی که برای بی نام و نشان نشدنمان گم نام شدند بدهکاریم

ما به همه ی آن هایی که نگذاشتند میهنمان از دست برود بدهکاریم...و بدهکاریمان زمانی دوبرابر می شود  که می خوانیم :

شهید مفقودالاثر یعنی؛شهیدی که می توانست برگردد ولی ماند...و گریه مان نمی گیرد

و در عجبم چگونه کمر وجدانمان زیر این همه بار سهل انگاری هنوز راست ایستاده است....چون سروی مغرور؟!

+تقدیم به همه ی دختر هایی که شاید منادای پدر هیچ وقت بر زبانشان جاری نشد.فقط و فقط به خاطر بی معرفت هایی همچون ما...



  • مهدیه سادات حقی
۰۱
مهر

سکانس اول؛

آسیا-ایران-گلستان-گرگان-خیابان ولیصر(عج).........(خصوصی)..........طبقه سوم-واحد هشت-اتاقم-روبروی آینه قَدّی:

لباسامو می پوشم.

ساعتمو که تازه چند روزی می شه که خریدمش روی ساق دستم؛دستم می کنم.

کفش مشکیمو از توی خونه می پوشم و کلی هم تمیز بودنش بهم حال می ده.

کیفم که امسال با یه نوآوری (از لحاظ طراحی) و حمایت از تولید کننده های ایرانی همراهَ رو می اندازم رو دوشم و کلی هم به بندای رنگیِ باحالش که روی چادرم خودنمایی می کنه می نازم.

از زیر قرآن رد می شم و با کلی آرزو پیش به سوی مدرسه......

سکانس دوم؛

آسیا-ایران-گلستان-گرگان-رسالت....................دبیرستان شاهد دختران-روی سن در مقابل تقریبا هشتصد دانش آموز و مدعوین حاضر در جمع:

خداگویدِ همیشگی اول برنامه هامو و....شروع برنامه ای که سیستم صوتی داغونش حسابی حالمو گرفت.

مصاحبه با یکی از شخصیت های منحصر به فرد کتاب پایی که جاماند"حاج سعدالله گل محمدی"

و خیلی چیزای دیگه ای که امروز حسشون کردم

مث گرما و تابش مستقیم نور آفتاب تو صورتم اونم وقت مصاحبه

نمی دونم چرا امروز پیاز شده بودم؟!

اشک مدیری که زل(!) زده بود به من تا مصرع بعدی شعر زنده یاد ابوالفضل سپهر رو بخونم حس خوبی بهم نداد.

نمی دونم چرا این قدر احساسی شد برنامه..گمونم اثر کمال همنشین بود.

وقتی برگه ی شعر وسط اجرا گم شد

وقی سوتی ماست مالی می کردم

وقتی بچه های جدا شده از جمع و سر جاشون بر می گردوندم؛خیلی خسته شدم

ولی با یه "کارت مث همیشه عالی بودِ" بچه ها همش از یادم رفت

از خانوم زیستمون که کلی تعریفمو روبروی بچه ها کرد و خجالتم داد و خیلی چیزای دیگه حالم دوباره بهاری شد

سکانس آخر:

خونه-ناهار-خواب خوشمزه-حموم-و دیدن برنامه ی نوپای کافه سپید

این بود انشاء اولین روز از سه حرفی پر مهرم.

  • مهدیه سادات حقی