چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

چشم به راه...

کوتاه ترین دعا برای بهترین آرزو...اللهم عجل لولیک الفرج

برای توصیف آدم ها باید کلمه بلد بود ...باید خیلی کلمه بلد بود..آن هم خیلی خیلی.
به نظرم آدم ها اصولا موجودات پیچیده ای هستند و تو موظفی برای توصیف این موجود پیچیده،پیچیده بنویسی...
حتی اگر آن موجود پیچیده خودت باشی!!
17 سال هم که با خودت زندگی کرده باشی انتظار زیادی است که بخواهی در یک پاراگراف توصیف کنی شخصیتت را...
پس این جا خالی خواهد ماند درست تا لحظه ای که بتوانم برای توصیف یک موجود پیچیده به تعداد کافی کلمه پیدا کنم؛حتی اگر آن موجود پیچیده خودم باشم....

با احترام،مهدیه سادات حقی

پیام های کوتاه
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۸
فروردين

به ذهنم می سِپارم تا همیشه

نگاه آخرت رو نازنینم

که وقت رفتنت چشمامو بستم

دلم می خواست که دنیا رو نبینم


که دنیا بی تو و بی سایه ی تو

چه تاریک و چه بی ماه چه سرده

نمی دونم چرا وقتی که رفتی

دلم می گفت دوباره بر می گرده


تو جریان ستیز عقل و دل ها

که عمرش قدّ تاریخ حیاته

همه می دونن این عقله که هر بار

برنده است و دلامون کیش و ماته


دلم می گه که بر می گردی آخر

ولی حرفای عقلم ترسناکه

می گه باور کنم این رفتنت رو

بدون تو تنفس دردناکه


که بعد تو دیگه رنگا نموندن

تو دنیایی که زیبا بود و رنگین

که بعد تو دیگه رنگین کمون هم

یه خط صافه و مشکی و غمگین


دلم تنگه واسه روزای خوبی 

که توش شمع نگاهت پرفروغه

می خوام باور کنم برگشتنت رو

ولی می دونم این حرفم دروغه


می دونم معنی حرف کسی که

صداش لرزید و گفتش که تمومه

یعنی این که ساکامونُ ببندیم

با اشکایی که می ریخت روی گونه



ینی این که لباس هامون سیاه شد

ینی شمع و ینی سینی حلوا

ینی امشب تو خونه تنها موندیم

مث آدم که پیشش نیست حوا


تو از دردت رها می شی و ماها

همه بارونی می شه چشم هامون

واسه چشمات واسه حرفات عزیزم

یه دنیا تنگ می شه این دلامون


واسه عیدا واسه مهمون نوازیت

واسه بوسه به دستای قشنگت

تا روزی که بیایم پیشت مامانی

دلامون قد ذره می شه تنگت


می دونم جای تو عالی و خوبه

تو که واسه همه بودی فرشته

آخه گفتن که زیر پای مادر

فقط شایسته ی خاک بهشته


+پی نوشت:برای بهترین و عزیز ترین مامی دنیا

برای شادی روح همه ی رفته هامون صلوات+فاتحه

یه ترانه کوچولو  از طرف عاشق ترین نوه دنیا

  • مهدیه سادات حقی
۲۷
فروردين

اصطلاح " قلدر" اصولا در فرهنگ و ادبیات فارسی به کسی اطلاق می شود که  بخواهد چیزی را که مال خودش نیست به زور تصاحب کند یا کارهایی با  مفاهیم مشابه

همه ما در زندگی حتما آدم های قلدر دیده ایم

یا دسته کم یک بار از کلمه قلدر استفاه کرده ایم و یا اینکه حداقل شنیده ایم اش.

قلدریت هم صفت جالبی است ها 

چون اصولا خیلی چیز ها می توانند قلدر باشند

(پیرو پست قبل)

از آدم ها بگیر که از کوچک و بزرگشان دم از آزادی بیان می زنند تا همین حیوانات زبان بسته ای که با زبان بی زبانی برای هم قلدر بازی در می آورند که البته این قلدر بازی هایشان در راستای غرایزشان است بنده های خدا و از ظالم و مظلومشان هیچ کدام هیچ اعتراضی ندارند

 و اما دولتهای قلدر یا همان قُلدُر گاوِرمنتس

به عنوان نمونه همین آمریکای بخت برگشته که هم اکنون شاهد رفتن های های و باقی ماندن وای وای اش هستیم.

این آمریکای بنده ی ناخدا از همان اول هم پالانش کج بود.

نمی دانم ها اما حدس می زنم این دیالوگ تازه به محبوبیت رسیده  آقای زهتابِ در حاشه از همین قلدر بازی های آمریکا نشئت گرفته.

همان جایی که با قاطعیت اعلام می کند این جی ماس ماس ( با تاکید موکد روی میم!!!)

اما نکته مهم اینجاست که  قلدریت ،  قلدریت است!

خواه از به زور گرفتن پاک کن بغل دستی ات در مدرسه حاصل شود

خواه از تعرض به خاک کشور همسایه

خواه از ماس ماس کردن و تلاش بی اندازه برای  پلمپ شدن تاسیسات هسته ای یک کشور دست و رو شسته!

قلدر که باشی

مرغ همسایه ای را که غاز نبود به زور می گیری

اما میبینی که ای دل غافل

این همسایه چه قدر راسته گفته بود بنده خدا!

قلدر که باشی

سهم کیک خواهر و برادر کوچک تر و یا حتی بزرگترت را هم میخوری به زور

اما بازهم سیر نمی شوی

قلدر که باشی

ایستادن پشت چراغ قرمز

بوغ نزدن دم بیمارستان

گوش کردن به موسیقی آن هم با صدای ملایم

برایت هیچ مفهومی ندارد

قلدر که باشی 

کارهای کثیف را به تمیزی هرچه تمام تر انجام میدهی

درست مثل آقاخان سریال میکائیل!!!

قلدر که باشی

صف برایت بی معنی است

حالا چه صف نانوایی باشد چه رأی گیری و چه صف طویل دریافت یارانه ها!

قلدر که باشی

برایت مهم نیست که دستت کجا باشد؛

توی جیب خودت یا جیب مردم!!!

قلدر که باشی

به زور می خواهی نظرت را تحمیل کنی به مردم

حالا خودشان هم نخواستند خیلی مهم نیست

مهم تویی که می خواهی

قلدر که باشی

دلت برای هیچ کس نمی سوزد

که این هیچ کس شامل خودت هم میشود قطعا

قلدر که باشی....

بهتر است نباشی

بهتر است که روی زمین

توی شهر

توی این دنیا نباشی

که هیچ کس قلدر جماعت را دوست ندارد

خوب احتیاجی هم به یک قلدر نیست در جامعه ای که مانور عدالت در پیش دارد!

پس حواسمان بیشتر  به خودمان باشد

"این جا هیچ کس قلدر ها را دوست ندارد!"

 

  • مهدیه سادات حقی
۲۰
فروردين

گاهی وقت ها می شود که در توصیف خیلی چیز ها حرف کم می آوری
حتی اگر مجری باشی حتی اگر گردی دایره لغاتت از زمین هم گردتر باشد
چون اصولا بعضی چیز ها اصلا تعریف ناشدنی هستندمثل واژه هایی هم چون حیا عفت شرم و...
این موضوع برای عکسش هم صدق می کند..
مثلا بی حیایی بعضی هارا نمی توان توصیف کرد
البته لازم به ذکر است که بی حیایی صفت جالبی است
چون اساسا چیزها هم می توانند  بی حیا باشند
چیز هایی مثل فیلم..

اسم این چند خط را اگر بگذاریم مقدمه می شود مقدمه رخ دیوانه
اما اگر نقطه پایان بگذاریم برایش می شود توصیف رخ دیوانه
اما تند مزه بودن این نقد شاید از اوایل دیدن فیلم شروع شد
جایی که می شد شدت بی حیایی فیلم را تا حدود زیادی از همان ابتدای فیلم حس کرد
خوب البته همه ی بی حیایی ها را هم که نباید گردن فیلم انداخت
باید منصف بود
خوب گناه فیلم بنده خدا چیست وقتی از اساس فیلم نامه بی حیا بوده؟!
حالا این که دوربین بی حیا و بازی های بی حیا تر هم کمکش کرده اند بماند

بازی های تکرای و نه چندان دلچسبی که اصلا چنگی به دل نمی زد 

اما از ما که خودمان را منتقد منصف می دانیم نه بالفطره بعید است که این چنین پایمان را برگاز بفشاریم و تندروی کنیم
از حق که نگذریم
رخ دیوانه را جور دیگری هم می توان دید
می شود گفت که همان فیلم نامه ی بی حیا شور جالبی در سالن سینما ایجاد کرده بود که خوب انصافا ربطی به بی حیایی اش نداشت
و از ریتم تند و معقول داستان نشأت می گرفت
تا از این زاویه به رخ دیوانه می نگریم هم بگویم روایت هشت اپیزودی از یک داستان سرکاری خودش مقوله ی پیچیده ایست
اینکه تو خودت را شرلوک هلمز فرض میکنی و آخرسر  ببینی که قد مبصر کلاس تان هم نتوانسته بودی مهره اصلی را پیدا کنی حس جالبی است که تازه از روشن شدن چراغ های سالن سینما به سراغت می آید

از همه ی اینها که بگذریم می رسیم به اصل مطلب
جایی که می شود این بی حیایی هارا توش پیدا کرد
اصلا پیدا کردن فعل خوبی نیست
چون اصولا برای پیدا کردن باید گشت
باید زحمت کشید
اما این روزها این صفت نچسب را می توانی بایک نیم نگاه پیدا کنی
گفتم نچسب چون بی حیایی اصلا به ما به دینمان و به آیین و رسوماتمان نمی چسبد
حالا این روز ها چه بر سرمان آمده خدا می داند
یادمان باشد
باید سر و سامان نشان بدهیم از خودمان که برسیم به روزگار سر و سامان یافته
که بیاید آنکه قرار بود منتظرش باشیم
اینها را گفتم تا یادمان بیاید شاید چیز هایی را فراموش کرده ایم...

 

  • مهدیه سادات حقی