خط پایان...
به ذهنم می سِپارم تا همیشه
نگاه آخرت رو نازنینم
که وقت رفتنت چشمامو بستم
دلم می خواست که دنیا رو نبینم
که دنیا بی تو و بی سایه ی تو
چه تاریک و چه بی ماه چه سرده
نمی دونم چرا وقتی که رفتی
دلم می گفت دوباره بر می گرده
تو جریان ستیز عقل و دل ها
که عمرش قدّ تاریخ حیاته
همه می دونن این عقله که هر بار
برنده است و دلامون کیش و ماته
دلم می گه که بر می گردی آخر
ولی حرفای عقلم ترسناکه
می گه باور کنم این رفتنت رو
بدون تو تنفس دردناکه
که بعد تو دیگه رنگا نموندن
تو دنیایی که زیبا بود و رنگین
که بعد تو دیگه رنگین کمون هم
یه خط صافه و مشکی و غمگین
دلم تنگه واسه روزای خوبی
که توش شمع نگاهت پرفروغه
می خوام باور کنم برگشتنت رو
ولی می دونم این حرفم دروغه
می دونم معنی حرف کسی که
صداش لرزید و گفتش که تمومه
یعنی این که ساکامونُ ببندیم
با اشکایی که می ریخت روی گونه
ینی این که لباس هامون سیاه شد
ینی شمع و ینی سینی حلوا
ینی امشب تو خونه تنها موندیم
مث آدم که پیشش نیست حوا
تو از دردت رها می شی و ماها
همه بارونی می شه چشم هامون
واسه چشمات واسه حرفات عزیزم
یه دنیا تنگ می شه این دلامون
واسه عیدا واسه مهمون نوازیت
واسه بوسه به دستای قشنگت
تا روزی که بیایم پیشت مامانی
دلامون قد ذره می شه تنگت
می دونم جای تو عالی و خوبه
تو که واسه همه بودی فرشته
آخه گفتن که زیر پای مادر
فقط شایسته ی خاک بهشته
+پی نوشت:برای بهترین و عزیز ترین مامی دنیا
برای شادی روح همه ی رفته هامون صلوات+فاتحه
یه ترانه کوچولو از طرف عاشق ترین نوه دنیا
- ۹۴/۰۱/۲۸