ردّ پا...
یه دنیا درد بدون تو
بدون بودنت پیشم
می خوام قصه بگم آخه
با یاد تو سبک میشم
میخوام قصه بگم شاید
سرم گرم نبودن شه
غم چشمام تموم شه و
لبم گرم سرودن شه
بذار قصه بگم واسه
دلی که جای تو توشه
یه دریا با یه ساحل که
فقط یک رد پا روشه
همه انگار خوشبختن
پر لبخنده لب هاشون
با هم حرف میزنن اما
تو نیستی توی حرفاشون
تو این دنیا چه تنهایی
کمه یار و کمه یاور
من اما یاد تو هستم
تو قلب من شدی باور
دلم خونه ، واسه چشمات
که بارونی و ابریه
میدونم، سخته تنهایی
میدونم که چه دردیه
همه سرها شده گرمه
یه بازی که دو سر باخته
کی آخه بی تو و حرفات
یه دنیای قشنگ ساخته
همه محدوده ذهناشون
به خونه ها و ماشین ها
تَه امید یک آدم
ببین آقا ، شده این ها!
تو رو واسه خودم خواستم
می خوام مال خودم باشی
می خوام تو این سفر هر روز
دلیل* و سرورم باشی
به جبران یه اشک تو
به جبران هزاران سال
شاید حافظ کمک کرد و
به نام من دراومد فال
که توش شاید بتونم من
بدم یک جون ناقابل
بیا ای صاحب تنها
ردِ پای روی ساحل...
*راهنما
+اللهم عجل لولیک الفرج
++ترانه سرا=خودم
- ۹۴/۰۲/۰۷